فضای سیاسی- عملیاتی حاکم برجمهوری اسلامی ایران پس از حصر
موسوی و کروبی، آنقدر شفاف و روشن شده است که
تحلیل سیاسی رفتار هیات حاکمه جمهور اسلامی، بر دانستههای موجود نمیافزاید.
شناسایی این فضای سیاسی- عملیاتی کمک خواهد کرد که رفتار آینده هیات حاکمه کشور را
با سطح اعتباری بالایی گمانه زنی نماییم.
شاخصههای این فضا - که به رهبری شخص خامنهای در این سالها
بر کشور حاکم شده - بر چند پایه استوار است که به صورت خلاصه میتوان در بندهای
زیر توصیف کرد:
1- هیات حاکمه ایران اعتقاد دارند که غرب به رهبری آمریکا هیچ
انگیزه و برنامهای برای ایجاد یک جنگ کلاسیک با ایران ندارند. مجموعهای از
معادلات بینالمللی و منطقهای، اقتصاد بینالملل و پیچیدگیهای منطقه خاورمیانه، غرب
را به این نتیجه رسانده که جنگ با ایران تا
وقتی معادلات همینها باشد نفعی برای غرب نخواهد دشت.
2- نیروهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی بر این اعتقادند که اپوزیسیون
قوی به عنوان آلترناتیو برای جمهوری اسلامی بیرون از کشور شکل نگرفته و نخواهد
گرفت. از نظر آنها اپوزیسیون داخلی هم آلترناتیو مناسب غرب (در سناریوی براندازی)
نیست و تنها آلترناتیو غرب در سناریوی انقلاب مخملی میباشند. با مهار کردن و
متلاشی کردن ساختارهای سیاسی منتقدین و جامعه مدنی، این آلترناتیو هم از بین خواهد
دفت.
3- خامنهای و استراتژیستهای دنبالهروی او که عمدتا در سپاه،
دانشگاه دفاع ملی و شورای عالی انقلاب فرهنگی مستقر شده اند اعتقاد دارند که جمهوری
اسلامی ایران در گذر از یک گردنه سخت و حیاتی است. دستیابی به توان هستهای و
موشکی ملزوم آن، میتواند قدرت سیاسی و انحصاری گروه حاکم بر ایران را تا زمان
نامشخصی تمدید کند. دستیابی به توان «ضربه زدن هسته ای» به زیرساختهای تامین و
توزیع انرژی جهان در خاورمیانه و مخصوصا خلیج فارس، معادلات بین غرب و ایران را
برای همیشه در حالت نه جنگ و نه صلح تثبیت خواهد کرد و وضعیت فعلی کره شمالی را
برای ایران هم شبیه سازی خواهد نمود. این گروه برای فردای تثبیت چنین معادلاتی،
راهبردهای توسعه چینی را به جریان خواهد انداخت. با چنین راهبردی هم بازدارندگی
مناسب (مانند کره شمالی) و هم توسعه اقتصادی بدون مزاحمت (مانند چین) مقدور خواهد
بود. (در مقاله «سناریوی جمهوری اسلامی برای فردای دستیابی به بمب اتم» در همین
وبلاگ توضیحات بیشتری آمده است.)
برای گذر از این گردنه سخت، ناملایمات و سختیهای زیادی
گریبانگیر مردم و اقتصاد کشور خواهد شد که
به هر قیمتی باید آن را پذیرفت و نگذاشت این مشکلات بر راهبردهای اصلی اثر
بگذارند.
4- راهبرد اقتصادی که این گروه برای دهه چهارم حیات جمهوری
اسلامی ایران درنظر گرفتهاند بر این مبنا استوار است که ایران کشوری 75 میلیون
نفری با انواع و اقسام منابع طبیعی و انسانی است و بخش زیادی از نیازهای خود را میتواند
در داخل کشور مدیریت کند. از این رو بحرانهای اقتصادی را میتوان با یک سیستم
نظامی تولیدکننده و توزیع کننده برای دوران گذر از گردنه هستهای شدن، پشت
سرگذاشت. احمدینژاد اولین پازل را که هدفمندی یارانه ها بود اجرا کرد، اما زمانی
که دید نقش او به اتمام رسیده و باید جای خود را به دیگری بدهد، تلاش کرد تا برای
سهمخواهی در مدیریت داخلی بحرانآفرینی کند، که تاکنون تحمل و کنترل شده است. اما
کنترل این بحرانها در آینده با حضور افراد قابل کنترل و با حداقل روحیه توسعه
طلبی، اطمینان بخشتر خواهد بود.
انتخابات ریاست جمهوری پیش رو، در صحنهای رقم میخورد که با
راهبردهای فوق پیریزی شده است. یکی از واقعیات این صحنه این است که هیچ کاندیدایی
حق ندارد با هدف تغییر بنیان این صحنه، از صحنه پایین آمده یا بازی را بگونهای
دیگر جلو ببرد. قبلا در مقاله «غریزه احمدی نژادی» نوشته بودم که «جمهوری اسلامی حداقل در دوران زمامداری خامنه ای،
پرونده هر نوع انتخابات چالشی را بسته است. منظور انتخابات آزاد نیست، چون آن خیلی
پیشترها پروندهاش مختومه شده بود. تجربه جنبش سبز و
آتش زیر خاکستر آن حاکمیت را به این نتیجه رسانده که به جامعه کشاندن هر نوع چالشی
حتی بین جناحهای مختلف طرفدار خامنهای ممکن است فرصت مجددی برای روشن شدن آتش
اعتراضات باشد. بنابراین انتخاباتهای بعدی کاملا شکل و شمایل انتصابات خواهد داشت و بسیار شبیه به انتخابات
دوره دوم هاشمی خواهد بود.»
حضور هاشمی رفسنجانی اگر موج ایجاد نمیکرد و انتخابات را
چالشی نمیساخت، تحمل میشد، اما به محض اینکه نشانههای بروز موج جدید اجتماعی
ظاهر گردید و انتخابات با حضور وی چالشی ارزیابی شد، هیات حاکمه، پرداخت بالاترین
سطح هزینههای حیثیتی را در این مرحله به جان
خرید تا برنامهها و استراتژیهای چند ساله اش به چالش کشیده نشده و به ناچار همچون
سال 88 هزینههای بسیار گزافتری در کنترل امواج غیر قابل پیشبینی نپردازد.
یک روز قبل از اعلام نظر شورای نگهبان، گزارشی از اندیشکده رند امریکا منتشر شد که نحوه تعامل با
ایران هستهای را تشریح کرده بود. این گزارش در مقام پیامی به هیات حاکمه ایران
بود که با حضور افردای مانند هاشمی رفسنجانی، تعامل با ایران هستهای قابل برنامهریزی
خواهد بود و در غیر این صورت همچنان تحت فشار خواهید ماند. واقعیت این است که با
حضور هاشمی رفسنجانی چشمانداز کره شمالی شدن ایران، به سمت مدلهایی چون ترکیه یا
هندوستان تغییر مییافت و این به معنی شکست راهبردهای کلان خامنهای و بخش سیاسی
سپاه بود.
با حذف هاشمی رفسنجانی، صحنه انتخابات آتی به شکل زیر قابل
تحلیل است:
1- در این انتخابات نیاز نیست برای بحث هستهای پیامی به غرب
رسانده شود. حذف هاشمی رفسنجانی بهترین و صریح ترین پیام را به غرب داده است. بنابراین
تمرکز هیات حاکمه برای معرفی جلیلی، ضروری به نظرنمیرسد.
2- حکومت در دولت آینده به یک مدیریت داخلی قوی برای رفع
ناکارآمدیها نیازمند است. مطمئنا قالیباف از همه گزینه های موجود در این خصوص مناسبتر
خواهد بود.
3- دولت آینده باید به صورت غیر رسمی تمام اختیارات سیاست خارجی
را به رهبر واگذار کرده و هیچ ادعایی در این خصوص نداشته باشد. در این خصوص افرادی
مانند ولایتی یا جلیلی با توجه به اینکه تمام رزومهشان سیاست خارجی است، به رغم
هماهنگی صددرصدی، بالاترین نمره را نخواهند آورد، بلکه فردی مانند قالیباف که هیچ
ادعایی در سیاست خارجی ندارد بهترین گزینه میباشد.
4- رئیس جمهور آینده نباید شخصیتی توسعهطلب داشته باشد و تجربه
تلخ احمدینژاد را برای رهبر تکرار کند. افرادی مانند حداد عادل، ولایتی و جلیلی
برای این منظور مناسب هستند و شخصی مانند قایباف درصدی از ریسک توسعه طلبی دارد.
5- رئیس جمهور آینده نباید فرد استراتژیست باشد. بلکه باید مجری
راهبردهای مصوب باشد. شخصی مانند روحانی نمیتوانند مناسب این بند باشند. و باز هم
در این گزینه قالیباف گزینه قابل قبولی برای خامنهای خواهد بود.
دستهبندیهای فوق نشان میدهد که قالیباف «کاندیدای نظام»
خواهد بود. در اسفند 1387 احمد زید آبادی در مقاله ای میرحسین موسوی را کاندیداینظام خوانده بود. وی نوشته بود که منطق امور (حس شهودی) ایجاب میکند که موسوی
بهترین کاندیدا برای نظام باشد. اما این اتفاق نیفتاد. در آن مقاله زیدآبادی توضیح
داده بود که:
«حضور آقای موسوی در مقام رئیس جمهور آینده اما به معنای تداوم برخی از
مهمترین سیاست های جاری بخصوص در حوزه خارجی البته بدون سر و صدای بی مورد و
برانگیختن حساسیتهای بیجاست، اما این حضور از یك طرف احتمالا شدت فشارهای خارجی
را بر ایران برای مدتی كاهش میدهد و از طرف دیگر فشار اصلاح طلبان بر دولت را به
كلی خنثی و آنها را با فرمول خاصی در حكومت ادغام میكند. به باور من، اصلاح
طلبان قادر نخواهند بود در مقابل سرسختی میر حسین موسوی برای ادامه برنامه هستهای
همان موضعی را بگیرند كه در مقابل محمود احمدی نژاد میگیرند هر چند كه ماهیت عمل
هر دو یكی باشد. »
چنین اتفاقی رخ نداد. در حقیقت شخصیت استراتژیست موسوی و تیم
همراه وی و راهبرد آنها برای ارائه یک برنامه راهبردی کلان برای جمهوری اسلامی تحت
عنوان «الگوی زیست مسلمانی» و جایگزین کردن آن با «الگوی اسلامی ایران پیشرفت» که
دستپخت خامنه ای و یک دوجین از حواریون به شدت محافظه کار و نظامیگرای وی بوده،
موجب شد که ترجیح احمدی نژاد به موسوی در بالاترین سطوح و به واسطه وجود راهبردی
ترین شکاف موجود صورت پذیرد. موسوی اگر رئیس جمهور می شد نه تنها اصلاح طلبان را
در موقعیت دشوار قرار نمیداد، بلکه رویه اصلاح طلبی را از سرچشمه بهبود میبخشید.
این اشاره به مقاله زیدآبادی از این جهت بود که گر چه منطق
شهودی ایجاب میکند قالیباف کاندیدای نظام باشد، اما هنوز فاکتورهایی موجود است که
این شانس را از وی خواهد ستاند. این فاکتورها به شرح زیر است:
·
ایجاد
موج اجتماعی پیرامون ستادهای قالیباف
·
شخصیت
توسعه گرای قالیباف
·
یجاد دو
قطبی بین جلیلی و روحانی
از سه مورد فوق بسیار بعید است که قایباف بتواند موج اجتماعی
جدیدی ر ایجاد نماید. امواج اجتماعی پیرامون شکافهای موجود شکل میگیرند که
قالیباف در حاشیه هیچ شکاف فعال احتماعی یا سیاسی بازی نمیکند. وی حتی نماینده
گفتمان جریانساز در درون و یا حاشیه نظام هم نیست.
شخصیت توسعهگرای قالیباف اما گویا از چشمان خود وی و
مشاورانش دور نمانده است. قالیباف در تمامی تبلیغات تلویزیونی تاکنون از اصطلاح
«رئیس دولت» به جای «رئیس جمهوری» استفاده میکند. تمام سخنان او در این جمله
خلاصه میشود که «شما صحنه بازی را تعیین کنید، من بهترین بازی و اجرا را در این
صحنه ارائه خواهم نمود» اشاره او به اصلاح دیوان و دستگاه دیپلماسی کشور و بهترین
عملکرد در راهبردهای مفاهمه، مقابله، مذاکره و غیره از همین منظر قابل تحلیل است. قالیباف
خود دریافته که شخصیت توسعهگرای وی ممکن است به قیمت از چشم خامنه ای افتادن تمام
شود و این دوره هم شانس «ریاست دولت» را بدست نیاورد. از این رو در تبلیغاتش به
جای آنکه مردم را خطاب قرار دهد، خامنه ای و تصمیم گیران ارشد را خطاب قرار داده و
به صراحت خود را تدارکاتچی آنها معرفی میکند.
تنها گزینهای که میتواند قالیباف را از راهیابی به ساختمان
ریاست جمهوری پاستور محروم سازد، ایجاد دوقطبی بین روحانی و جلیلی است. روحانی
نماد سیاستهای معقولانهتر در سیاست خارجی و مخصوصا مذاکرات هستهای است و جلیلی
نماد سرسختی شخص خامنه ای. اگر اعتلاف بین عارف و روحانی به سود روحانی تمام شود و
او بتواند حمیات خاتمی و رفسنجانی را کسب نماید و همچنین موجی هر چند اندک به
حمایت از او در بطن جامعه شکل بگیرد، خامنه ای در بالا کشیدن جلیلی درنگ نخواهد
کرد. روحانی به دلیل نزدیکی به هاشمی رفسنجانی و
سابقهای که در امور استراتژیک و مدیریت مرکز مطالعات راهبردی و مجله
راهبرد دارد، تبدیل به شخصیتی استراتژیست شده، و نیروهای قوی و پخته ای با وی
همکاری دارند. همین عوامل در نامطلوب بودن او برای دولتی که خامنه ای و سپاه نیاز
دارند کفایت میکند، چه برسد به اینکه در وی درسیاست خارجی مدعی است و نماد تعامل
با غرب میباشد.
این واقعیت که روحانی رئیس جمهور نخواهد شد، با حمایت اصلاح
طلبان و هاشمی و خاتمی و حتی ایجاد موج جتماعی- سیاسی جدیدی تغییر نخواهد کرد.
بلکه تنها تغییری که در پی ایجاد موج حمایتی از روحانی شکل خواهد گرفت، تحریک
لجاجت خامنه ای به برکشیدن یک احمدینژاد دیگر و کنار گذاشتن قالیباف خواهدبود.
شخصیت لجوج خامنهای، حتی بین طرفدران اصولگرا و محافظهکار وی زبانزد است. او به
هیچ وجه جولان یک جریان منتقد را در خصوص مهمترین راهبرد نظامی و سیاسی خود برنمیتابد.
از این رو در برابر اوجگیری احتمالی روحانی، جلیلی را برخواهد افراشت و در نهایت
جلیلی را رئیس جمهور منتخب مردم اعلام خواهد کرد تا بار دیگر سیاستهای خود را در
عرصه جهانی مورد وثوق مردم نشان دهد.
چنین اتفاقی اما برای عموم مردم گران تمام خواهد شد. چون
تغییر قابل توجهی در دولت بعدی رخ نداده و ناکار آمدی امتداد خواهد یافت. طبیعی
است که بین جلیلی و قالیباف، رئیس جمهور شدن قالیباف به دلیل توانمندی مدیریت وی
کارآمدی بیشتری در دولت ایجاد کرده و نفع عمومی بیشتری در پی داشته باشد.
با توجه به این مطالب بالا،به نظر میرسد بهترین راهبردها برای
اصلاحطلبان به شرح زیر باشد:
اصلاحطلبانی که از طرف نظام حذف شده به حساب میآیند بهتر
است در این انتخابات فعالانه سکوت کنند.تحریم به هزار دلیل در ایران کنونی سیاستی
فعالانه نخواهد بود. ولی سکوتی که نتیجه آن برکشیدن قالیباف باشد اتفاقا سکوتی
فعالانه است.
اصلاح طلبانی که هنوز به صورت کامل حذف نشده و به مانند عارف،
جهانگیری و نجفی در لیست سیاه قرار نگرفتهاند، به همراه اطرافیان هاشمی و خاتمی بهتر
است از عارف حمایت کنند و روحانی (به رغم جایگاه برجستهترش) را نیز ترقیب کنند به
نفع وی ائتلاف کند. چنین اتفاقی موجب خواهد شد که شرایط حداقلی برای فعالیت سیاسی
در زمان بعد از انتخابات مهیا شود و حتی اگر با احتمال کمی موج سیاسی و اجتماعی رخ
دهد، دوقطبی آن، بین عارف و قالیباف شکل بگیرد. در چنین شرایطی احتمال تحریک لجاجت
خامنه ای و دستکاری نتایج انتخابات کمتر از دو قطبی روحانی- جلیلی خواهد بود. و چه
عارف و چه قالیباف رئیس دولت شوند، به لحاظ اجرایی شرایط بهتری برای مردم رقم
خواهد خورد. حتی اگر خامنه ای از ترس رای عارف دست به تخلف و تقلب بزند، بیرون
آوردن نام قالیباف برای کشور اثرات سوئی نخواهد داشت.
قالی باف بیاد به قول شما نظری نداره یه تدارکاتچی بیش نیست و سیاست خارجی واتمی همچنان با نظر خامنه ای پیش میره خوب جانه برادر جلیلی هم که بیاد همینه سیاست خارجی سیاست اتمی و هر چی سیاسته. خوب دیگه چه فرقی واسه ملت میکنه که قالی باف بیاد یا جلیلی؟
پاسخحذفhttp://www.youtube.com/watch?v=z_2bZpr2arw
حذفامام زمان :
پاسخحذفبگو اين ميمونها را از قم بيرون بريزند(خاتمی و مهاجراني و عبدالله نوري)
http://www.dailylink.ir/news.php?link=33618
به نظر میرسد جناب عالی به اسم راهگشایی ، بیشتر بازی حاکمیت را تائید میکنی قلم توانایی دارید بهتر است از آن در راهی که بیشتر بلد هستید استفاده کنید
پاسخحذف