۷/۱۲/۱۳۸۹

سایه سنگین ناامیدی ؛ نسخه پیچی متفاوت عباس عبدی و اکبر گنجی برای امیدواری


وضعیت حاکم بر کشور آنقدر بد است که هر بیننده ای برای اصلاح و یا تغییر آن، انگیزه می یابد. اما این انگیزه ها معمولا به دیوار بلند ناامیدی برمی خورند و از این رو پرسشی اساسی که همه را درگیر خود ساخته این است که آیا امیدی برای بهبود وضعیت کشور هست؟ آیا می توان به پتانسیل داخلی خودمان امید داشته باشیم؟ ایا می توان امیدوار بود که بیش از این به قهقهرا نرویم و آیا می توان امیدورا بود که وضعیتمان بهتر از این شود.
انتخابات سال گذشته و تولد جنبش سبز بسیار بر امیدوار شدن شهروندان ایرانی افزود، با این حال سرکوب شدید این جنبش، بسیاری را نا امید ساخته است. از طرفی وضعیت بد کشور چه به لحاظ داخلی و چه به لحاظ خارجی اصولا هر نوع امید به تغییر یا اصلاح از داخل را به سرعت از بین برده  و در نتیجه شهروندان  را منزوی و یا امیدوار به قدرت های خارجی، می سازد.
در چنین فضایی چگونه می توان به آینده کشور امیدوار شد؟ و آیا امیدوار شدن معنی می دهد؟
در حال حاضر می توان دو گروه امیداور و ناامید را در برابر مسئله ای به نام آینده ایران شناسایی کرد:

الف- آنها که به دنبال ایجاد اصلاح، تغییر یا استحاله در کشور بوده اند، امید خود را اندک اندک از دست می دهند. تمام گروه های جمهوری خواه مذهبی(اصلاح طلب)، جمهوری خواهان سکولار ، فعالین حقوق بشرو فعالین حقوق قومی، می توانند در این گروه ها جای بگیرند.
ب- دو دسته امیدوار هم وجود دارند که تفاوت بنیانی با هم دارند
ب-1-آنها که به دنبال فروپاشی سیستم و یا کشور هستند: گروه های تجزیه طلب در صف اول این گروه قرار دارند و در پس آنها سلطنت طلبان و گروه هایی مانند مجاهیدن خلق قرار می گیرند. این گروه ها با همدیگر تفاوت های بنیادی دارند، اما در یک اصل کلیدی مشترکند. آنها می دانند که به علت نبود اقبال عمومی در کشور تنها در یک پروسه فروپاشی و ناامنی گسترده می توانند وارد قدرت شود و با سرکوب و یا کمک از نیروهای خارجی، نظام و یا رژیمی جدید تعبیه کنند تا بواسطه آن حضور آنها در قدرت تضمین شود. در حال حاظر این گروه ها، فروپاشی سیستم حاکم بر ایران را به خاطر نا کارآمدی داخلی و فشارهای خارجی پیش بینی کرده اند و از این رو امیدوار شده اند.
 ب-2-اقتدارگرایان حاکم بر جمهوری اسلامی: این گروه پس از سرکوب شدید جنبش سبز و زندانی کردن همه
منتقدان فعال و جدی و منحل کردن احزاب سیاسی ، بسیار امید دارند که با ایجاد یک خفقان عمومی در کشور، برای همیشه قدرت را از آن خود گردانند و از داخل کشور هیچ نگرانی نداشته باشند. آنها حتی به مدد پول نفت و تحرکاتشان در کشورهای منطقه امیدوارند که در جبهه خارجی، مقاوت کنند و با رسیدن به بمب هسته ای یا توان تولید آن برای همیشه بازدارنده هر نوع تهدید خارجی باشند.
در چنین شرایطی چگونه می توان به آینده بهتر و مطلوب تری برای کشور امیدوار بود. لازمه امیدوار شدن گروه اول ایجاد یاس و سرخوردگی در گروه دوم است. در چنین شرایطی باید تهدید جنگ از سر ایران برداشته شده باشد، برنامه هسته ای متوقف شده و یا از سرعت آن به شدت کاسته شده باشد، اقتدارگرایان در داخل حکومت به بن بست رسیده و حداقل نشان هایی از عقب نشینی آنها دیده شود. اما به غیر از این ملزومات که البته سلبی هم هستند، آیا می توان معیارهای دیگری را برشمرد؟ ادامه این نوشته، پاسخی است به همین سوال:

به تازگی دو مقاله به صورت همزمان یکی از عباس عبدی و دیگری از اکبر گنجی منتشر شده است که هر کدام از دیدگاه خود حرکت به سمت امیدواری را توضیح داده اند.
مهمترین نکته ای که عباس عبدی در مقاله خود،  برای غلبه بر نا امیدی مطرح می کند، تعدیل خواسته هاست. او قبلا در در نقد جنبش سبز هم همین نکته را مطرح کرده بود که وقتی مطالبات اجتماعی در برابر حاکمیت به بن بست رسید و جوابی نیافت نباید بر سطح آن افزود و حتی در صورت امکان از دامنه آن کاست تا دستیافتنی تر شود. فرازهای مقاله او بدین شرح است:
1-آرمان باید اخلاقي، قانوني و به لحاظ نظري و منطقي قابل دفاع باشد
2-آرمان با توجه به مجموع شرايط و امكانات قابل دسترس باشد
3-آرمان را بايد تا حدي منعطف تعريف كرد، تا وضعيت صفر و يك شامل حال آن نشود
4-نااميدي انعكاسي از پافشاري بر انتخاب غلط در آرمان اوليه است،

و اما اکبر گنجی در سخنرانی خود(که به صورت مقاله ای منتشر شده است) بعد از اینکه خصوصیات جنبش را شرح می دهد و ثابت می کند که وضعیت چندان روبراه نیست و نا امیدی بر آن سایه افکنده شرح می دهد که چه چیزهایی داریم که بدان امیدوار باشیم. اکبر گنجی هیچ از کاهش مطالبات نمی گوید و حتی هدف اصلی جنبش را اشتباه و یا غیر قابل دسترس نمی داند. او امیدواری را در گرو موارد زیر قابل دستیابی می داند:

1- درست کردن اميد، از راه تبديل آرزوهای بزرگ به اهداف صورت می گيرد. اهداف را بايد با امکانات موجود داخلی و بين المللی سنجيد.
2- افزایش شکاف در راس حاکمیت
3-نسل خواهان تغییر
4-تغيير سرمشق/گفتمان،از انقلابی/خشونت آميز به مسالمت آميز/بدون خشونت؛ بسيار اميد بخش است.
5-اين ايده که جنبش دموکراسی خواهی/حقوق مدنی مرزبندی های عقيدتی/ايدئولوژيک/جنسيتی/قومی/ و غيره را پشت سر گذاشته است
6-راه حل ايجاد "اعتماد"، خلق "اميد" و درست کردن "آکتور سياسی"، ایجاد فرايند گفت و گوی جمعی در باره گذشته است.

نظر عباس عبدی بسیار خوشبینانه طرح شده است. او همچنان بر تحلیل های قبل از انتخابات تکیه کرده است و امیدوار است تا شرایطی پیش  آید که فضای قبل از انتخابات یا فضایی شبیه به آن در کشور گشوده گردد، و بتوان طرح جدید ، کم هزینه تر و دستیافتنی تری برای دستیابی به دموکراسی و مردمسالارای درانداخت. اما اکبر گنجی از دید دیگری تحلیل کرده است. او یک مبارزه تمام عیار را در سپهر سیاست ایران در جریان می بیند و برای این مبارزه و ایستادگی بر سر اهداف آن نسخه می دهد. از این روست که این دو نفر اینقدر متفاوت دستیابی به امید را به بحث نشسته اند.

مایلم بر نکته های گنجی یک کلید واژه دیگر هم بیافزایم که می تواند امید منطقی را ایجاد کند و از حرکت به سمت امید واهی جلوگیری کند. و آن هم  گفتگوی هدفمند و مستدل در باره آینده ایران است. در این باره بیشتر خواهم نوشت.

۲ نظر:

  1. درباره جملهزیر که برگرفته از مقاله آقای عبدی است:

    «هر آرماني بايد چند ويژگي را داشته باشد. نخست آنكه هر آرمانی باید اخلاقي، قانوني و به لحاظ نظري و منطقي قابل دفاع باشد. »
    ----
    به نظرم کلمه «قانونی» در جمله بالا زائد است
    آرمان قانونی یعنی چه؟
    می توان تصور کرد که آرمان باید منطقی، واقع بینانه و اخلاقاً قابل دفاع باشد، اما آرمان قانونی به نظر من واجد معنا نیست.
    بعبارت دیگر قانون برای آرمان های ما وضع نمی شود. «تغییر قانون» می تواند یک آرمان باشد، تغییر شرایط سیاسی به شیوه ای که ما می پسندیم می تواند از نظر حاکمان «غیر قانونی» تلقی شود... تلاش برای تغییر قانون هم چنان که شده است می تواند غیرقانونی تلقی شود... لذا آرمان و قانون لزوما هم جنس نیستند که بتوان میانشان تلازم برقرار کرد.

    پاسخحذف
  2. جناب توازن ، من يکي از تورکهايي هستم که گاه گداري بالاتربن و جو حاکم شونيستي رو تو اون ميبنم و البته مانند اکثر رفقايم هيچ علاقه اي هم به عضويت در آنجا ندارم،چون برخلاف اعضاي بالاترين که فکر ميکنند واقعا با نظراتشون دارند سياست کلي جهان رو اداره ميکنند آنجا را صرفا سايتي براي سرگرمي و وقت گذاراني ميبنم.
    البته غرض از اين کامنت در مورد نظرتون براي درياچه اروميه هست که فرموده بودين:
    "طی بیست سال گذشته سطح زمین های زیر کشت در استان های پاذربایجان غربی و شرقی نزدیک به سه برابر شده و محصولت آنها هم به همین میزان رشد کرده است. عمده آب مصرفی کشاورزان این دو استان از ده ها سدی تامین می شود که بر روی رودخانه های منتهی به دریاچه ارومیه ساخته شده اند.
    بنابراین نجات دریاچه ارومیه صرفا با باز کردن دریچه های سدهای حوضه آبریز آن امکان دارد که در این صورت یا تبریزی ها باید آب شرب خود را با تانکر از مناطق دور دست تهیه کنند و یا کشاورزان منطقه باید دست از کشاورزی کشیده دوباره موج دیگری از مهاجرت به سوی دیگر مناطق کشور را شروع نمایند."
    اگر راه حلهاي موجود فقط آنهايي هستند که شما گفته ايد ،بايد بگم که آزربايجان راه حل دوم يعني کاهش کشاورزي را انتخاب خواهد کرد چون آذربايجان اجباري به تامين محصولات کشاورزي کل ايران به قيمت خشکيدن درياچه اش را ندارد.
    در ضمن خواهشآ شما ودوستانتان کمتر اداي روشنفکري و ملت دوستي(چه فارس و چه تورک(ببخشيد به زعم شما آذري))در بياريد.حناي شما 5 سالي ميشود که ديگر رنگي ندارد.

    پاسخحذف