۱۱/۲۹/۱۳۸۸

راه «اکبر گنجی» از «عباس عبدی » می گذرد. راهبردها و چشم انداز جنبش سبز کدامند؟

عباس عبدی بعد از ۲۲ بهمن امسال جدی‌ترین انتقادات را به وضعیت جنبش سبز وارد کرده است. تصمیم راهبردی جنبش سبز در ۲۲ بهمن، شعار رفراندوم بود که رد آن را می‌توان در راهبردهای ارائه شده از سوی اکبر گنجی دید. به نظر می‌رسد اگر بخواهیم در سطح راهبرد به بحث بنشینیم، می‌توانیم  عباس عبدی و اکبر گنجی را در دو سوی طیف مورد بازبینی قرار دهیم. متن زیر کوششی است در این زمینه.
شاید به جرات بتوان گفت انتقادات عباس عبدی از شاخصه های جنبش سبز جدی ترین انتقادات درون گروهی بوده است که فردای بیست و دوی بهمن امسال منتشر گردیده است.
عباس عبدی در این انتقادات به نکاتی اشاره کرده که در زیر رئوس آن آورده شده است:

  1. اشتباه استراتژیک در بالا بردن سطح مطالبات به جای عوض کردن شیوه های پیگیری مطالبات
  2. بازی کردن جنبش سبز در زمین حاکمیت به این معنی که رفتار آن منفعلانه است. به خیابان آمدنی که روی آن کنترل نباشد و در زمین حریف صورت گیرد، به نفع رقیب تمام می شود و عبدی با این مخالف است. این پدیده از 13 ابان شروع شده و عبدی معتقد است رهبران جنبش از همان ابتدا باید جلوی آن می ایستادند.
  3. رفع شدن شکاف اطلاع رسانی بین داخل و خارج، در حالی که داخلی¬ها در محدودیت شدیدی به لحاظ تصمیم گیری قرار دارند.این امر موجب شده خارج نشینان مطالبات و شعارها و یا راهکارهایی ارائه کنند که با اوضاع داخل همساز نباشد.
  4. سیاسیون اصلاح طلب باید توپ را به زمین حریف بیاندازند و رفتار منفعلانه را ترک کنند. ما باید به گونه ای رفتار کنیم که حریف را وادار به انفعال کنیم نه اینکه آنها با اعدام و دستگیری موجب رفتارهای ما شوند.
کلیت انتقادات عباس عبدی را می توان در چهار مورد فوق دسته بندی کرد. برای اینکه بیشتر با ریشه این انتقادات آشنا شویم بهتر است که چارچوب و یا به اصطلاح پارادایم تحلیل عباس عبدی را بهتر بشناسیم.
عبدی در دو سه سال گذشته یک پروژه مشخص را در نوشته های خودش دنبال می کند که متکی بر دو محور است. یکی ایجاد توازن قوا بین حاکمیت و مردم(جامعه) و نرفتن به سمت دوقطبی های سیاسی.
انتقاد او از خاتمی و رفتار اصلاح طلبان در این سالها بیشتر از موضع عدم توجه آنها به ملزومات ایجاد توزان قواست و انتقاد او مخصوصا به رفتار جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب، از موضع این است که آنها مرتب به دو قطبی سیاه و سفید در حوزه سیاست کشور دامن می زنند.
از منظرگاه عبدی، تلاش برای ایجاد توازن قوا، از این جهت اهمیت دارد که پیش شرط رسیدن به دموکراسی است. عبدی معتقد است که در تمام جوامع دموکرات، این وجود توازن قوا در جامعه است که موجب می شود دموکراسی در آن شکوفا شود. و بدون توازن قوا دموکراسی جز ظاهر، چیزی نخواهد بود. او مشکل اصلی جامعه ایران را در رسیدن به دموکراسی، نبود توازن قوا میان جامعه و حکومت می داند و دلیل اصلی آن را هم نبود وابستگی مالی حکومت به جامعه ذکر می کند. مشکل اساسی در این بین پول نفت است که مستقیما وارد خزانه می شود و هر نوع وابستگی حکومت را به جامعه می گسلاند.
در خصوص پرهیز از ایجاد دوقطبی هم عباس عبدی نظر ویژه ای ارائه داده است. او معتقد است که قدرت در ایران دارای دو وجه است، وجهی حقوقی و وجهی حقیقی، اصلاح طلبان با دو قطبی کردن فضا و یا به اصطلاح با حرکت به سمت « حاکمیت دوگانه» تنها می توانند به قدرت حقوقی موجود دست یابند. آنها بدین وسیله موجب خواهند شد تا قدرت حقیقی مرتب راهکارهایی برای بی اثر کردن قدرت حقوقی بیابد و روز به روز دست اصلاح طلبان را بیشتر ببندد. در این تحلیل، دو قطبی کردن فضا و حرکت به سمت حاکمیت دوگانه مصادف می شود با شکل گیری شکاف قدرت – مسئولیت و به همین جهت هم بود که عباس عبدی تز خروج از حاکمیت را بعد از توقیف فله ای مطبوعات اراده کرد.
هر دوی این تحلیل ها عباس عبدی را به این نتیجه رساند که ورود به انتخابات خرداد 88، نباید از موضع اصلاح طلبی و به تبع نباید از موضع دموکراسی خواهی باشد. بلکه باید از موضع ایجاد زمینه ها و زیرساخت های رسیدن به دموکراسی در آینده باشد. او این جمع بندی را ارائه داد که
«ورود از موضع اصلاح طلبانه و با هدف تحقق مستقیم دمکراسی در این انتخابات امکانپذیر نیست ، چنین ورودی باید معطوف به پر کردن اصلی ترین شکاف موجود در جامعه ، یعنی شکاف دولت-ملت باشد، اما انجام این اقدام نیازمند توازن قوایی است که در حال حاضر وجود ندارد، سهل است که عدم توازن قوا بسیار مشهودتر است . البته به لحاظ ذهنی زمینه های اجتماعی برای پذیرش این شعار وجود دارد و اگر مثلا آقای خاتمی قادر بود که از این منظر وارد شود ، قطعا ظرفیت حمایت از شعار اصلاح طلبانه بسیار بالا بود و در مرحله تبدیل به رای ، حداقل سه به یک به نفع اصلاحات بود(سفرهای استان پیش از عید شمه ای از این ظرفیت بود) ، اما برای تحقق این هدف ظرفیت ذهنی کفایت نمی کند . ورود اصلاح طلبان در شرایط کنونی ساختار قدرت مثل همان ضرب المثلی است که در مصاحبه ای زدم ، "یک کاسه ماست و یک دریا دوغ" اما این را هم می دانم که وضعیت ایران ناپایدارتر از آن است که به سرعت چنین توازنی ایجاد نشود. »
شاید بتوان این جمع بندی را از تحلیل های عبدی ارائه داد که حرکت به سمت دو قطبی زمانی مفید خواهد بود که توازن قوایی در جامعه شکل گرفته باشد و بتوان آن دو قطبی ملت- حاکمیت را فعال کرد و دموکراسی خواهی را به عنوان جدی ترین شعار مطرح کرد.
با این مقدمات می توان انتقادات عباس عبدی را از جنبش سبز، موشکافانه تر بررسی کرد. او خود معتقد بود که 25 خرداد نه برای او و اصلاح طلبان قابل پیش بینی بوده و نه برای حاکمیت. او البته قبلا به بن بست های سیستم فعلی اشاره کرده بود و پیش بینی کرده بود که در صورت رفتار درست از سوی اصلاح طلبان به زودی به توزان قوا خواهند رسید. ولی رفتار انتخاری حاکمیت در انتخابات و ایستادگی منحصر به فرد و قابل تحسین مهندس موسوی موجب شد تا زمینه های توازن قوا به شدت از حالت بالفعل خارج شده و بالقوه گردند. ولی آیا توازن قوای نهایی برای فعالیت حول محور دموکراسی خواهی اتفاق افتاده است؟
به نظر می رسد که چنین نیست. مهم ترین انتقاد عبدی از جنبش سبز هم همین است. بالا بردن مطالبات از منظر او چیزی نیست جز حرکت زود هنگام به سمت شکاف دموکراسی خواهی. از این رو او می گوید اگر حتی شده مطالبات را کاهش دهید تا بهترین بهره را از توازن قوای جدید ببرید.
انتقاد او به خارج نشینان نیز از همین منظر است. مباحثی مانند آکسیون نهایی، یا حرکت به سمت مطالبه یک رفراندوم، نشان از عدم شناخت زیرساخت های لازم برای چنین حرکتی در کشور می دهد. به همین دلیل همچنان مراقبتی لازم است تا توزان قوای 25 خرداد هدر نرود و تبدیل به پتانسیلی و برای برای رسیدن به توازن قوای واقعی تر شود.
در مقابل اما، اکبر گنجی تحلیل های بسیار قابل توجهی را در خصوص راهبردها و تاکتیک های جنبش سبز منتشر کرده است. او تحلیل خوبی از اوضاع داخلی ارائه می کند که همپوشانی زیادی با تحلیل های عباس عبدی دارد. ولی در نتیجه گیری نهایی خود، با قیاس از کشورهای دیگر به این جمع بندی می رسد که شعار کلیدی جنبش سبز در ایران باید برگزاری یک رفراندوم باشد که تکلیف ولایت فقیه در آن روشن شود. این ایده البته ایده بدی نیست و زمینه پذیرش آن نیز در بین جامعه وجود دارد. ولی به نظر می رسد در وضعیت فعلی ایده ای انقلابی است تا اصلاحی.
با استناد به مطالب عباس عبدی می توان گفت که راهبرد اصلی در شرایط فعلی نباید رفتن به سمت آکسیون نهایی و یا مطالبه نهایی باشد. این مطالبه نهایی صرفا می تواند چشم اندازی روشن برای هدف ها و سنگرهای بعدی به جنبش اجتماعی مردم ایران ارائه کند. چشم اندازی که به هرحال مبتنی بر دموکراسی خواهی است. ولی اگر چشم انداز را در قالب راهبرد ارائه کنیم به این معنی است که عنصری را از زمان آینده برداشته و در زمان حال نهاده ایم. و این اساسی ترین ایراد به راهبردهای گنجی است.
راهبردی که در این زمان کسی مثل عبدی مطرح می کند، هما ن مطالبه «رای من کو؟» است. علاوه بر این می توان از نوشته های او این برداشت را داشت که حتی از این مطالبه هم می توان چشم پوشید و مطالباتی برای جلوگیری از رخ دادن دوباره چنین اتفاقاتی در انتخابات « راه خطر بستن»، مطرح کرد.
بیانیه هفدهم موسوی از این جنس بود. اما چرا نتوانست همچنان این توپ را در زمین حاکمیت نگاه دارد؟ دلیل آن عدم هماهنگی خارج نشینان با این راهبردها و مطالبات بود. به نظر می رسد که تجربه بیست و دوی بهمن، شرایط خوبی را برای بازگشت به دعوای اصلی که دعوا در خصوص انتخابات و یا ساز و کار برگزاری انتخابات است، مهیا ساخته است. در این بین نقش فعال تر رهبران جنبش و ارائه تحلیل هایی به مخاطبان (داخلی و خارجی) برای همراهی، می تواند فضا را به نفع جنبش سبز، حتی در کوتاه مدت تغییر دهد.
به هر حال اگر جنبش سبز بتواند، خود را به عنوان یک جریان سیاسی در چارچوب حقوقی موجود به حاکمیت تحمیل کند، خواهد توانست از پتانسیل 25 خرداد بهترین استفاده را انجام داده باشد. و اگر نتواند، قطعا در این راه شکست خورده است. البته این شکست به نفع حاکمیت نیست. چون در این صورت دیگر اصلاحات برای همیشه تعطیل خواهد شد و جامعه آماده انفجار، در کمین آکسیون نهایی خواهد نشست. البته باید فورا اضافه کنیم که تضمینی نخواهد بود که خروجی چنین آکسیون نهایی ای به نفع استبدادی جدید و یا دولت های خارجی، نباشد.
به نظر می رسد، آنچه که واقعا جای آن خالی است ارائه چشم اندازی روشن از سوی رهبران جنبش است. موسوی البته در مصاحبه آخر خود، قبل از 22 بهمن اشارتی به وجود استبداد در کشور کرده است. ولی به نظر می رسد که انتشار چشم انداز روشن از دمورکاسی خواهی، برای آینده نامعلوم، می تواند زمینه را برای راهبردهایی از قبیل آنچه عباس عبدی پیشنهاد می کند فراهم آورد و بدنه جنبش را توجیه نماید. اگر این چشم اندازها ارائه نشوند، راهبردهایی که مبتنی بر کاهش سطح مطالبات و یا افزایش ندادن مطالبات است، به شدت مورد سوء ظن قرار خواهند گرفت و افرادی که مخصوصا در خارج از کشور هستند، چشم اندازها را در قالب راهبرد ارائه خواهند کرد که نتیجه آن از هم گسیختگی بدنه جنبش خواهد شد.
من فکر می کنم که قبل از هر نوع ارائه راهبرد کاهش سطح مطالبات و یا عدم افزایش آن، باید بدنه جنبش سبز را توجیه کرد که راهبردها و چشم اندازها در طول هم هستند و نه در عرض هم.
آن جمله مشهور «راه قدس از کربلا می گذرد» به ترجمان امروز ما این خواهد بود که «راه اکبر گنجی از عباس عبدی می گذرد.»

۲ نظر:

  1. درود بر شما . متن عالی بود و بسیار خواندنی و شایان توجه و البته مقرون به واقعیت .
    این که خارج کشوری ها به افزایش سطح مطالبات دارند دامنه می زنند شاید به خاطر آن باشد که «دوربین» شده اند . دوربینی اگر چه نشانه ی مریضی چشم است اما دورتر ها را بهتر می بیند .( نه اینکه با افزایش سطح مطالبات موافق باشم اما حداقل در یک چشم انداز باید موجود باشند تا به سوئ ظن ها دامن نزند و موجب بی اعتمادی نشود .)

    در کل با استنباط شما از گفته های مهندس عبدی موافقم اما برای عملی شدن پیشنهاد های او و تهیه سند چشم انداز باید سران موثر سبز و به صورت خاص موسوی به جد و واقعی به عمق استبداد موجود باور داشته باشند و چشم انداز خود را بر آن مبانی تنظیم کنند .
    گویی الان همه داریم برای «آنها» می نویسیم :)

    سارا زرتشت

    پاسخحذف
  2. سلام
    ممنون از وبلاگ خوبتون.به من هم سر برنید.www.delevese.blogspot.com
    در ضمن اگر امکان ارسال دعوتنامه بالاترین دارین ممنون میشم که برام ارسال کنین.

    پاسخحذف